جهانگیران
دختری داده و شیرینپسری1
سالها جستم ازین رشته ولی
بود سرشته به دست دگری
* * *
پنج سال است که بر تارک آن
نور بارد ز گریبان سپهر
لیک سالی است که بر دامن این
شاخ بادام گل افشانده به مهر
* * *
دی فریبا به عروسکبازی
بهر خود طرح نو انگیخته بود
از برادر چو دمی غفلت کرد
بزم او جمله بههم ریخته بود
* * *
عارفآیین به برادر نگریست
خالی از کین و غضب دختر من
باز شد چیده و برچیده ولی
ماند شیرین،گل شیرین بر من
* * *
کاشکی سینهی مردان بزرگ
پاک چون روح فریبا میشد
راستی گر حسد و حرص نبود
صورت دهر چه زیبا میشد
* * *
ز امپراتوری تاتار و مغول
چه به جا مانده؟سیهنامی چند
بعد ازین نیز جهانگیران را
نامکی ماند و دشنامی چند
* * *
جمع و تفریق جهان تا کی و چند
آخر ای مردم کینهتوز بسست
خاک بر فرق بشر بیخته شد
ای شررهای جهانسوز بسست
* * *
پنجهی قهر ستمکیشان را
کاشکی دست خدا بشکستی
یا که چشم من و امثال مرا
از تماشای جهان بربستی
1336موقع حمله به مصر
1-فریبا و فریبرز
.
.
( دیوان-400/01 )
دفتری برای جمع آوری اشعار پژمان بختیاری در فضای مجاز...